شهر زیبا
عنوان:
شهر زیبا
کد کالا:
_دیدی پوست نارنگی رو که باز میکنی بوش میپیچه انگار که اون باغ درختای نارنگی جاده نمک آبرود و آوردی توی خونه؟ پوست دستت بوی عطرشو میگیره، یه جوری که تا چند دقیقه هر نفسی میکشی سینهت پر میشه از عطر نارنگی... عطر و بوی توام برام حکم همین پوست نارنگی رو داره! هرجا باشم و تو نزدیکم باشی، بوتو حس میکنم! اون روز... چند دقیقه قبل از اینکه جلوی در آموزشگاه ببینمت، بوی تنتو حس کردم. فکر کردم باز زده به سرم اما تو بودی که نقاشیهای دختر بچه رو از روی زمین برداشتی. گمونم یاد نقاشی سیاه و سفید خودت افتاده بودی... اسمشو چی گذاشته بودی؟ شهر زیبا!
به پهلو شد و مشتش را باز کرد. پوست نارنگی ها از میان مشتش سقوط کردند و افتادند روی رادیاتور...
_همه پوست پرتقال میریزن تو آتیش تو اما پوست نارنگی مینداختی! مهتاب تو هنوزم توی بیست سالگیت موندی، هنوزم بعد پوست گرفتن نارنگی ها دستاتو میمالی به پوستشون و بو میکشی. نارنگی بوی اون روزای سرد و میده که از در آموزشگاه میدوییدی داخل، میرفتی دستاتو میگرفتی روی بخاری، اون وقتا سردی دستا به دمای هوا بود و گرمیش به داغی بخاری! اون وقتا... کی میدونستم دوری چیه! دلتنگی چیه؟
نویسنده:شابک:9789641936213
نوبت چاپ:سوم
ناشر:علی
قطع کتاب:رقعی
نوع جلد:شمیز
تعداد صفحه:1258
تیراژ:250